شهرستان جوانرود
شهرستان جوانرود | |
---|---|
اطلاعات کلی | |
کشور | ایران ![]() |
استان | کرمانشاه |
مرکز | جوانرود |
سال شهرستان شدن | ۱۳۶۸[۱] |
مردم | |
جمعیت | ۶۲۲۵۹ نفر |
مذهب | سنی |
شهرها | |
جوانرود | |
تعداد بخشها | |
بخش مرکزی بخش کلاشی |
شهرستان جَوانرود (به کردی: جوانڕۆ، Cwanrro) از شهرستانهای استان کرمانشاه در غرب ایراناست. مرکز این شهرستان شهر جوانرود (قلعه) است. این شهر از با کرمانشاه، از شمالبا پاوه، از غرب به کشور عراق و از با سرپل ذهاب همسایهاست. براساس آمار سال ۱۳۸۵ جمعیت این شهرستان ۶۲۲۵۹ نفر میباشد.
آب و هوای این شهر از نوع معتدل کوهستانی بوده و از مناطق خوش آب و هوای استان کرمانشاه به شمار میرود. شهر جوانرود در درون یک دره واقع شدهاست و کوهستانی میباشد به طوری که کوه شاهو به صورت دیوارهای در حدود ۴ کیلومتری شمال آن قرار گرفتهاست از مناطق تفریحی این شهرستان میتوان زیبا پارک هلانیه، پارک ورودی شهر، منطقه تفریحی سفیدبرگ، و
زبان مردم جوانرود یکی از شاخههای زبان کردی سورانی به نام جافی است و کیش مردم جوانرود سنی شافعی است. بازارچهٔ مرزی شهر مهمترین منبع درآمد مردم این شهر است. از دیگر منابع درآمد مردم این دیار ارایه خدمات شهری، کشاورزی و دامداری است. شهر جوانرود به هفت قلعه و قلعه جوانرود مشهور است و دارای چند محله معروف به اسامی: هلانیه، زمین شهری، گرگه چال، عه مه له، باباجانی، سنجابی و قرگه که مقر حاکم نشینان محل بوده است، در کتاب کردستان، نوشته شیخ محمد مردوخ آمده است که قلعههای شهر را امانالله خان والی کردستان در سال ۱۲۲۴ قمری بنا نهاده است، اصل قلعه در جای مرتفعی واقع شده بود که تقریباً ۲۰ متر و نیم از سطح آبادی بوده است. در این نیمه کاره رها کرده و آن را به اتمام نرسانیده بودند پنجم قلعه در شهر پاوه بوده است. ششم قلعه را بر روی قلعههای ترکه ساخته بودند ولی هفتم قلعه کسی به یاد ندارد و بعضی هم میگویند در اطراف مزران یا زمکان ساختهاند. دوم اینکه جوانرود از کلمه جوان* رو تشکیل شده است که جوان به معنی جوانی و جوانان و رو به معنی گریان و زاری. چون در آن جوانرود بیشتر در مرکز جنگ قرار داشته و جوانان زیادی را از دست می داده به این اسم خوانده شده است. سابقه تاریخی این شهر به سالها قبل بر میگردد و حتی در زمان خلیفه دوم حضرت عمر بن خطاب (رض) در تاریخ از جوانرود و پاوه اسم برده شده است. در صورتی که شهرستان فعلی پاوه یکی از روستاهای تحت نفوذ حاکمان جوانرود بوده است در بیشتر کتابهای تاریخ آمده که در سال ۸۱ هجری سپاه عرب در زمان عمر بن خطاب به سر پرستی امام حسن و عبد اله بن عمر و ابی عبیده انصاری و چند نفر دیگر از سرداران اسلام عازم ایران میشوند. امام حسن و خذیفه یمانی و قثم بن عباس بن عبدالمطلب بالشکری مرکب از چند هزار سوارپیاده به همدان و کرمانشاه میروند و نیز عبداله بن عمر هم از جوانرود گذشته و به پاوه و اورامان رهسپار میشود و تا لب سیروان پیش میرود .. در سال ۱۳۰۳خورشیدی گریش خان ارمنی در یکی دو نبرد با سواران سردار رشید فاتح گردید و روانسر را پشت سر گذاشت و با اردوی دولتی در جوانرود مستقر گردید. این استقرار آغازین نیروی نظامی رژیم در منطقه بود که به تدریج سایر مراکز چون پاوه- نوسود و دولتآباد را در بر گرفت. گریش خان بدون توجه به تعصب دینی مردم جوانرود، به تصور اینکه با تحمیل قدرت نظامی میتواند کارها را از پیش ببرد در منطقه به شکار خوک و استعمال مشروبات الکلی میپرداخت و بتدریج ارتکاب عمل حرام را از شکارگاه به پادگان جوانرود کشانید و این بر اهالی و سران بسیار سنگین آمد. بالاخره در اسفند ۱۳۴۶قمری تفنگ چیان جوانرود پادگان قلعه جوانرود را محاصره کردند، درگیری آغاز شد و گریش و نظامیان تحت امر او پنج روز مقاومت کردند و در روز ششم گریش خان به سبب فشار مهاجمین با لباس مبدل از پادگان گریخت و نظامیان با برافراشتن پرچم سفید تسلیم شدند. لازم به ذکر است در آغاز جنگ اورامیها به یاری تفنگچیان جوانرودی میآمدند. در سال ۱۳۲۷ نیروهای نظامی به جوانرود حمله کردند. این اولین رویارویی مستقیم عشایر جوانرود، با قوای نظامی بود که به جنگ جوارود معروف است. عدم اجرای دستور خلع سلاح از سوی جوانرودیها و استمالت فرماندهان را دلالت بر ناتوانی دولت مرکزی میدانستند و از سوی دیگر فشار حکومت نظامی در تحویل اسلحه بدون تامین امنیت منطقه یا ایجاد یا ایجاد تسهیلات رفاهی برای اهالی، کمبود آذوقه و نداشتن زراعت مناسب، موجب عکس العمل مردم جوانرود و بی اعتنایی به مساله خلع سلاح گردید مامورین دولتی از اختلاف و کینه عشایر قلخانی نسبت به جوانرودیها استفاده و افراد مسلح طوایف سنجابی، الهیار خانی، گوران و ولدبیگی را با ستونهای عملیاتی نظامی بسیج کرده و برای سرکوبی عشایر جوانرود در اواخر ماه تیر ۱۳۲۷ خورشیدی مطابق اواسط رمضان ۱۳۶۷ق از مسیر سنجابی و دولتآباد اعزام نمودند. میر لطیف اله سعیدی شاعر جوانرودی در مورد این جنگ وتاریخ آن چنین میگوید:تاریخ جوانرود[ویرایش]
له ته قدیری حه ق که س وه کار نه زان | روژی چوار شه مه چواردهٔ ره مه زان | |
سالی هه زاروسی سه دو بیست و حه فت | یه ک ئاگرونه فتی وه جوان روکه فت | |
ئه ورو جوانرو زور وه ئه ختیارو | شه رکه رو جه نگی هه رشه ش سوارو | |
مه یلی تو نه بی ئهٔ په روه ردگار | شه ش سوار چیه سی له شه ش سه د سوار | |
ته رکه و قه لاکه مه شهوری عامه | حودودی جوان رو به ئه و ته مامه |
نیروی دولتی و عشایر، بر تپههای مرتفع پشت روستاهای کلی و ترکپان، جوانرود را هدف توپ و خمپاره قرار دادند و هواپیماهای نظامی به حمایت از نیروهای اعزامی وارد عمل شدند و روستاهای جوانرود را بمباران کردند. تفنگچیان جوانرود مقابله کردند. نادر بیگ رستمی برادر محمد بیگ وکیل عبد الرحمن بیگ ایناخی و محمد شمشیری در روز چهارده رمضان ۱۳۲۷ش کشته شدند. عبد الرحمن بیگ بابان یکی از شعرای به نام کرد در باره این جنگ چنین میگوید: بوچی موباحه خوینی ئه م قه ومه لای هه مو قه ومیک
بوچی له سه رئه م قه ومه مه ظلومه قیامه تیک ناقه ومیت
یکی از محلههای مشهور شهر جوانرود هلانیه است. هلانیه جایی است در جوانرود که پادشاه روم هنگام جنگ و لشکر کشی به ایران این مکان را به تصرف خود در آورده است و در آن مسکن گزیده است. لفظ هلانیه از اسم مادر پادشاه روم بوده است که این اسم تا این موقع دستخوش تغییر نشده است. این اسم را میتوان در شعر شاعران اورامی پیدا کرد.
ته ماشا که ره فه له ک چیشش که رد | ئه دای قه یسه ریش وه هه لانی به رد |
مشاهیر[ویرایش]
- ۱- ملا محمّد جوانرودی:
ملا محمّد فرزند سید مهدی جوانرودی متولد به سال ۱۲۸۵ خورشیدی، دانشمند و عارفی ارجمند بوده است که پس از خاتمه تحصیلات در بیاره نزد ملا عبد القادر مدرس کانی کَبودی به اجازه علمی نایل آمده و بعد از آن دست ارادت به شیخ عمر ضیاءالدین نقشبندی داده و پس از یک مدت سیر و سلوک به کفری رفته و در مدرسه امیر حسین بن سلیمان بیگ جاف به تدریس و امامت مشغول شده است پس ازط دو سال از آنجا به خانقین مهاجرت کرده و در خانقاه شیخ عمر تا آخر حیات سمت تدریس و امامت و و عظ و ارشاد داشته و در تارخ ۱۳۶۷ قمری همانجا درگذشته است.
- ۲- نصیرالاسلام ملاباشی جوانرودی صدیقی .
نصیرالاسلام ملا احمد مشهور به «ملا باشی» رادمردی از خاندان علم و فضیلت از اهالی جوانرود کردستان که به شهر سنندج مهاجرت کرده و سالها شغل تدریس و قضاوت داشته و در تاریخ ۱۳۶۱ قمری در گذشته است. ملا باشی از خانوادهای است که نسب خود را به خلیفه اول ابوبکر صدیق رضی الله عنه میرسانند و به همین جهت او را صدیقی میگویند. ملا باشی خط نسخ را زیبا می نوشته و کتب زیادی را به خط خود کتابت کرده است که بیشتر آنها مربوط به علوم هیات و ریاضی است، زیرا خود این دانشمند در این علوم تبحر کافی داشته است.
- ۳- ملا محمود جوانرودی:
ملا محمود جوانرودی از اهالی جوانرود. در حدود سال ۱۳۰۰ قمری تولد یافته و پس از طفولیت شروع به تحصیل کرده و در مدارس زیادی درکردستان ایران و عراق راه یافته و سرانجام در شهر کرکوک نزد علامه علی حکمت افندی در تاریخ ۱۳۳۰ قمری مجاز شده است. آنگاه به ایران بازگشته و در آبادی بالک از قرای مریوان مدت یازده سال تدریس کرده و بعد از آن به جهاتی بهآبادی دیگر مریوان به نام دره تفی رفته و تا هنگام مرگ (سال ۱۳۶۳ قمری) در آنجا تدریس و خدمات دینی و اجتماعی خود را ادامه داده است. ملا محمود فردی دانشمند، خطاط، منشی، آشنا به ادبیات فارسی و متخصص در علوم ریاضی و فلکیات (نجوم) بوده است.
- ۴- ملا عبدالصمد جوانرودی:
ملا عبدالصمد از اهالی جوانرود شخصی فاضل و ادیب بوده و به کردی و عربی شعر می گفته است و «بهایی» تخلص کرده است.
- ۵- ملا عیسی جوانرودی:
ملا عیسی جوانرودی از اهل جوانرودی و از علمای کلاش میباشد که مشهور به جوانرودی است. فاضلی با ذوق و شاعری خوش قریحه بوده و در اواسط قرن سیزدهم در گذشته است. ملا عیسی از استادان حوزه علمیه جوانرود در قرن سیزدهم بوده و ملا عبدالرحیم مولوی معدومی شاعر معروف کُرد نزد وی تلمذ کرده و بعدها هم با او مراوده و مشاعره داشته است. اشعار ذیل از ملا عیسی است که به مولوی معدومی نوشته و از او تقاضا کرده در باره کیفیت خانوادگی و اخلاقی زنی که می خواسته از او خواستگاری به عمل آورد؛ تحقیق کند و نتیجه را به وی گزارش دهد.
روله بزانه، روله بزانه | ئه حوال یا روپه ریم به زانه | |
هه م جه خویشانش، هه م جه بیگانه | پرسه بزانه، ئه و جه کامانه | |
خاصیش، خه رابیش، ئه طوارش، کالاش | په ستی قامه تش، بوله ندی بالاش | |
ئه حوالش ته حقیق په ریم بکیانه | مه که ره درو، ماوه رویانه | |
خاص جه لالت خاص بو، خه راب خه راب بو | تا واته ت مه قبوول اُولُو آلباب بو | |
با که س نه زانو به گفتگومان | ئه شو به عه بث گشت ئابروومان | |
هه رکه س عاقله ن ئیشاره ش وه سه ن | چه نی جاهیلان واتهٔ عه به ثن | |
ئه گه ر عاقلی ئایه ت ببینه اَلطَّیِبات لِلطَّیِبین
مولوی در جواب گفته است:
چوون به نده به و به ند ئیخلاصی به نده ن | هه ر پاسه و به نده ن تا حه یا تا مه نده ن | |
ته مامی مه طله ب ئه شعارم وانان | خاص و خه رابی یارو یچم زانان | |
عه فیفه ن، بی عه یب، خالیه ن جه شه ین | اوجاغ زادهٔ خاص نه جیب طه ره فه ین | |
ئه دابش ظه ریف، خولقش چوون حووره ن | بالاش میانهٔ خَیْـــــرُ الامُــــــــورن | |
بلی واتهٔ من پووچ و عه به ثن | گردین دوروبو سیدیش وه سه ن | |
والحاصِل واته م بی دو رو را سه ن | یا روپهٔ یادی خاصه ن |
- ۶- ملا جامی:
ملا جامی فرزند احمد، بیسارانی الاصل و ساکن جوانرود بوده که در سال ۱۲۷۲ قمری در زمان حکومت نجفعلی خان اردلان می زیسته است.
- ۷- کیفی جوانرودی :
نامش فتح الله در سال ۱۱۹۲ خورشیدی برابر با ۱۲۴۳ قمری در روستای کوری بخش جوانرود متولد شده و در سال ۱۸۸۳ میلادی، برابر ۱۳۰۵ قمری در استانبول بدرود حیات گفته است. کیفی یکی از دانشمندان و فضلای بزرگ و مشهور استان کرمانشاه میباشد.
در دوره جوانی برای تحصیل علم، رو به عراق نهاد و در هه و لیر به اتفاق شیخ رضا طالبانی شاعر شهیر کرد، در خدمت مرحوم استاد عبدالله جلی زاده به تحصیل پرداخت. کیفی در سال ۱۲۷۰ هـ ق هه و لیر را ترک کرد و از راه کرکوک عازم استانبول پایتخت ترکیه شد و در همان جا رحل اقامت انداخت. اینک چند بیت از اشعار او او را در زیر میآوریم:
کافره مه سته چاوه کی غاره تی دین و دلبه ره | په رچه می پی کلاوه کی دوکه لی عود و عه نبه ره | |
زلفی سیاهی وه ک زره تا کوده کاته که ممه ره | شکه ن شکه ن گره گره حلقه و چین و چه نبه ره | |
له چینی زلفی تا به تا خوته ن خه تا حه تا | له پیچی پرچه می هه تا نه ظه رده چی موعه ته ره |
- ۸- محمد بیگ
شادروان محمد بیگ فرزند فیض الله بیگ بن فرج الله بیگ بن عبدالله بیگ وکیل جوانرود میباشد در ۱۳۷۳ سال در روستای خوش مکاناز توابع بخش جوانرود متولد شد. او به سال ۱۳۲۰ قمری دستگیر شد و به زندان اصفهان عازم گردید و در واقعه جنگ جهانی دوم به شهریور سال ۱۳۲۰ از زندان گریخت و به میان ایل بازگشت. محمد بیگ به فارسی و کردی شهر سروده است وی در بهمن ماه سال ۱۳۳۸ در قریه تپه بور جوانرود متوفی و در همان جا به خاک سپرده شد.
- ۹- ملا احمد کلاشی:
نامش احمد پسر صدیق کلاشی در سال ۱۲۲۶ قمری در روستای کلاش جوانرود بدنیا آمده است. در همان اوایل کودکی پیش پدرشخواندن و نوشتن را آموخت و بعد به سنندج رفته و در آنجا درس ملائی (حوزهای) را تمام کرد، سپس پیش غلامشاه خان رفته و نویسنده او شد. بعد از مدتی به جوانرود برگشت و نویسنده علیی اکبر خان حاکم جوانرود شد. و در همین زمان هم شروع کرد به درس دادن، ملا احمد کلاشی در سال ۱۲۹۸ بعد از ۲۲ سال زندگی وفات یافت ملا احمد یکی از ادیبان و شاعران معروف کرد به شمار میآید، با کیفی جوانرودی آشنایی داشته و نامههای منظوم برای یکدیگر ارسال میکردند.
- ۱۰- خاندان جاف:
جاف از ایلات عشایر بزرگ کردهاند که تیرههایی از آن منشعب شده است قسمتی در خاک جوانرود ایران به سر میبرند و شاخهای درکردستان عراق سکونت دارند. از ایلات جاف چه آنهایی که در عراق هستند و چه آنهای که در جوانرود زندگی میکنند مردانی نامی و شایسته برخاستهاند .. جاف جوانرود:
- ۱۱- حبیبالله بیگ باباجانی:
حبیبالله بیگ باباجانی از امرای شایسته جاف جوانرود است که در زمان حیات خود با کوشش و تلاش زیاد تیرههای جاف را تحت سیطره خود قرار داد و آنها را با همدیگر منسجم و مرتبط ساخت و اندک اندک قدرتی برای خود فراهم ساخت و از طرف دولت به حکومت جوانرود رسید.
- ۱۲ - مصطفی خان باباجانی:
مصطفی خان فرزند حبیبالله بیگ باباجانی پس از پدر حاکم جوانرود شد و از طرف دولت لقب مسعود السلطنه یافت. او مردی مقتدر و صاحب نفوذ بود که عاقبت در جنگ ماهیدشت با سپاه کلهر در تاریخ ۱۳۳۷ کشته شد.
- ۱۳- عبدالکریم بیگ:
عبدالکریم بیگ فرزند محمد بیگ از وکلای با لیاقت و مدبر طایفه رستم بیگی جوانرودی است که به شهامت و شجاعت معروف بوده و در تارخ ۱۳۳۰ هجری قمری در حمله سالار الدوله به کرمانشاه بدست افراد فرمان فرما کشته شده است. پس از او پسرش عبدالرحمان بیگ جانشین او شد که او هم در تارخ ۱۳۲۰ هجری شمسی پس از اسارت و ده سال در زندان قصر قجر تهران حیات را بدرود گفته است.
- ۱۴ - فتاح بیگ ولدبیگی جوانرود:
ولدبیگی شاخه دیگر از عشایر جاف جوانرود است. این طایفه به شجاعت و مردانگی در میان قبایل اکراد شهرت داشته و مردان لایق زیادی در میان آنها به وجود مدهاند. فتاح بیگ سردار اکرم فرزند سعید بیگ فرزند بهرام بیگ جوانرودی فرزند صوفی بیگ – که سر سلسله آنها ولد بیگ نام داشت - از رجال زبدهٔ این خاندان است. او با حبیبالله بیگ باباجانی قرابت سببی داشته و از صباحت منظر و صراحت لهجه و شهامت و دلیری و عفت و پاکدامنی برخوردار بوده و در تاریخ ۱۳۰۵ قمری وفات یافته و هفده پسر و بیست و چهار دختر از او به جا مانده است که دو پسر ارشد ایشان به نام های بهرام بیگ سردار اکرم و یعقوب بیگ سردار امجد نامی هستند.
- ۱۵ - بهرام بیگ سردار اکرم و یعقوب بیگ سردار امجد:
بهرام بیگ ولد بیگی: بهرام بیگ فرزند فتاح بیگ مرد باکفایت و شایستهای بود و بعد از پدر سمت جانشینی او را داشت. بعدها از طرف دولت به مقام رئیسالعشایری رسید و در تاریخ ۱۳۱۰ هجری شمسی همراه هفت تن از برادر و برادرزاده هایش و نیمی از سربازان ایل دستگیر و در زندان قصر قجر زندانی شد و پس از دو سال در آنجا بدرود حیات گفت.
- ۱۶ - حاج یعقوب بیگ سردار امجد ولدبیگی:
حاج یعقوب بیگ سردار امجد فرزند دوم فتاح بیگ نیز با بردارش بهرام بیگ و سایر سران عشایر کردستان دستگیر شد و پس از ۱۰ سال حبس در تاریخ ۱۳۲۰ خورشیدی آزاد گردید و به موطن خود بازگشت و رسماً به ریاست عشایر و سمت بخشداری منطقه رسید و در سال ۱۳۴۰ خورشیدی در شهر کرمانشاه درگذشت.
- ۱۷ - میرزا لطفالله سعیدی:
و در آخر شاعر بزرگ و مشهور شهر جوانرود که نامش لطفالله فرزند عبدالقادر که در سال ۱۳۰۴ خورشیدی در روستای ساروخان چشم به جهان گشود و در همان جا دوران کودکی را سپری نمود. لطفالله برای درس خواندن روانه شهر جوانرود شد و دوره ابتدایی را طی نمود. بعد از اتمام دوره ابتدایی ترک تحصیل نمود و به کار کشاورزی رو نهاد. او در سن ۱۲ سالگی شروع به شعر گفتن کرد عشق و علاقه که در همان اوایل جوانی نسبت به سرودن شعر داشت بی نظیر بود. به طوری که به تمام مجالس عروسی و جشن و شادی دعوت میشد و حتی چندین بار هم به کشور عراق دعوت شده و به آنجا رفته بود. میرزا لطفالله سعیدی با اینکه سواد خیلی کمی داشت و حتی بعضی او را بی سواد میدانستند اما طبعی لطیف و گفتاری شیرین داشت او شعرهای فراوانی سروده است. از جمله چنگ نامه جوانرود، جنگ ما منان، پیری، گفتگوی زمین و آسمان، سفرنامه تهران، تعریف نامه بیگ زادگان و دهها شعر دیگر که هر کدام به نوبه خود باارزشند. تخلص و ی در شعر «میرزا» بوده است. متأسفانه بعلت کم سوادی نتوانسته آنها را بنویسد. یکی از ویژگیهای مهم میرزا این بوده که بدون فکر کردن شعر میسرود. و کلمهها را ردیف میکرد. میرزا لطفالله تا سال ۱۳۴۶ در روستای ساروخان بود، بعد خانه و زمینهای کشاورزی خود را فروخت و به شهر جوانرود کوچ کرد و در آن جا اجاره نشین شد در سال ۱۳۵۴ برای خود و خانواده اش خانه ای خرید و زندگی فقیرانه خود را شروع نمود و از راه سرودن شعر خرج زندگی را تأمین میکرد. در سال ۱۳۶۹ خورشیدی بعلت ناراحتی قلبی زمین گیر شد و در روز ۲۰ اسفند ۱۳۷۰ دیده از جهان فرو بست و در مقبره شیخ ابوبکر جوانرود وی را به خاک سپردند. چهار دختر و یک پسر از او به جای مانده است اینک چند بیت از سرودههای میرزا:
به هاران خوشه! به هاران خوشه! | سه یری سه حرا و چه م گولزاران خوه شه! | |
شه مال به شانو چناران خوه شه! | سه یری باغچه و بی هناران خوه شه! | |
جوانی خوه شه! جوانی خوه شه! | سه یری جوانی خه وانی خوشه! | |
سه یری کونه و کول سه ر کانی خوه شه | نیگای زلفانی قطرانی خوه شه | |
قرچهٔ دوانچهٔ دزاو دز خوه شه | سه یری هه لپرکهٔ سی و چوار رز خوه شه | |
رازی نهانی یه ینی یار خوه شه | قصهٔ مه خفیه تی پای دیوار خوه شه | |
قصپهٔ بق و چیل یاله و یال خو شه | نیگای دوسی خاص ماله ومال خوه شه | |
ده نگی قازه لاخ سالی نو خوه شه | صه یادان دستور کووکو خوه شه | |
رفیق گیانی من گیانی تو خوشه | ||
میوات بگه یه وه ته خوه شه | فقط نه پلکی وه خوه لو خوه شه | |
هه رچیه که م عرض کرد ته مامی خوه شه | له م گشت خوه شی یه (میرزا) بی به ش |
تقسیمات کشوری[ویرایش]
شهرها: جوانرود
مشاهیر و شخصیتهای مشهور جوانرود[ویرایش]
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: